نبود خلاص ما را ز دو چشم از همام تبریزی غزل 115

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

نبود خلاص ما را ز دو چشم شوخ شنگش

1 نبود خلاص ما را ز دو چشم شوخ شنگش که چو در کرشمه آید گذرد ز جان خدنگش

2 هوس شکار دارد منم از جهان و جانی وگرم هزار باشد نبرم یکی ز چنگش

3 همه را خیال بودی که مگر دهن ندارد سخنش اگر ندادی خبر از دهان تنگش

4 شدم آن چنان ز مستی که به دوش می‌برندم نچشیده نیم جرعه ز شراب لعل رنگش

5 قدمی به دیدن ما ننهد مگر به سالی به مبارکی چو آید نبود دمی درنگش

6 سر ما و آستانش که کم از سگی نباشم که چو بر دری نشیند نزند کسی به سنگش

7 به همام التفاتی نکند ز کبر باری سر صلح چون ندارد هوسی بدی به جنگش

عکس نوشته
کامنت
comment