1 معشوقه به گرمابه شبی با ما بود ما را ز فروغ چهره خورشید نمود
2 گِل بر سر گُل میزد و من میگفتم خورشید به گِل کجا توانی اندود
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چه می خورده است چشم نیمخوابش که او مست است وهشیاران خرابش
2 زهی بیداری بختم در آن شب که آید خواب تا بینم به خوابش
1 این ز آب وخاک نیست که جانی مصور است چشم جهانیان به جمالش منور است
2 گر زان که نسبتش به عناصر همیکنند آبش مگر ز کوثر و خاکش ز عنبر است
1 نظرها محرم رویت نبودند به مشتاقان نموداری نمودند
2 چو بر آب و گل آمد عکس رویت دری از حسن بر عالم گشودند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به