-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن شد که جهان لاف همی زد که من آنم کز بوالحسنم راتبه هر روز سه مردست
2 زان روز که قصد فلک از غصهٔ رتبت در گوشهٔ حبسش گرو حادثه کردست
3 بالله به نان و نمک او که جهان نیز جز خون جگر یک شکم سیر نخوردست