1 که باز در برخ اهرمن گشاد امشب که غیر پا بسر کوی تو نهاد امشب

2 زدی به نشتر مژگان رگ رقیب نهان که جوی خون زرگ دیده ام گشاد امشب

3 اشارهای نهانی بچشم گو نکند که از نهان و عیان پرده برفتاد امشب

4 نگارم آینه وای رقیب تو کوری عبث مقابلت آئینه ایستاد امشب

5 نه مستی می امشب چه هر شبست ایشوخ بدستت این می ممزوج تا که داد امشب

6 مخور فریب رقیبان که دیو و راهزنند کنم نصیحت جانا تو را زیاد امشب

7 مکن که خرمن حسنت بآه میسوزد بکن بگفته آشفته اعتقاد امشب

8 بخوان تو نادعلی بهر دفع اهرمنان بکن تو حرز زتعویذ اوستاد امشب

9 تو شاه کشور حسنی درآی از در عدل مباد بر در حیدر بریم داد امشب