- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن رخ نه بینم ار نبردی زلف پر ز تاب شب مقطع نگشته نه بیند کسی آفتاب
2 بر گوشه عذار تو مستیست خفته چشم نزدیک صبح از پی آن می رود به خواب
3 دندان شانه می کشد آن چین زلف و بس نامش خطا نبود که خواندیم مشک ناب
4 گفتی پس از هلاک نو دست از جفا کشم ای عمر ناگزیر چرا می کنی شتاب
5 شوق رخ و لب تو ز دل خون چکاند خون از آتش و نمک کند این گربه ها کباب
6 نقش درت همیشه به خون بر کشد سرشک همچون محرران که به سرخی کشند باب
7 خط مای اشک بر ورق چهره کمال گر آیدت به چشم روان خوانیش جواب