این منم در صحبت جانان که از همام تبریزی غزل 137

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

این منم در صحبت جانان که جان می‌پرورم

1 این منم در صحبت جانان که جان می‌پرورم گر به خوابش دیدمی هرگز نگشتی باورم

2 دیده می‌مالم که نقش دوست است این یا خیال صورتش تا بیش می‌بینم در او حیران‌ترم

3 سال‌ها خون خورده‌ام در انتظار وعده‌ای تا از آب زندگانی شد لبالب ساغرم

4 با چنین رو و لبی گو شمع و شیرینی مباش با نسیم زلف او فارغ ز مشک و عنبرم

5 غیرتم آید که گیرد در کنارش چون منی ور نه امشب تا به وقت صبح بودی در برم

6 حیف باشد بعد از این کردن نظر بر روی‌ها دیدۀ خود را بدوزم تا به جایی ننگرم

7 در بهشتم گر خطاب آید که مقصودی بخواه غیر او اندیشه‌ای دیگر نباشد در سرم

8 ناله و بیداری شب‌های ما ضایع نشد ناگهان دولت به پای خود درآمد از درم

9 چون شبی در خدمت یاران به روز آورده‌ام من نه آن شخصم که بودم خود همامی دیگرم

عکس نوشته
کامنت
comment