این همه خونابه کاندر چشم گریان از جامی غزل 163

این همه خونابه کاندر چشم گریان من است

1 این همه خونابه کاندر چشم گریان من است گشته پیدا از جراحت های پنهان من است

2 قاصدی کاید ز جانان بهر قتل دیگری قاصد جانان مگو کو قاصد جان من است

3 پرده از راز دلم چون غنچه برخواهد گرفت چاک ها کز شوق آن اندر گریبان من است

4 خواب دیدم دوش کان لب می گزم اینک هنوز در لبش مانده نشان زخم دندان من است

5 می شوم خاک رهت ای باد گرد من ببر هر کجا جولانگه سرو خرامان من است

6 هر شب از تسبیح خود فوج ملک مانند باز بس که بر اوج فلک فریاد و افغان من است

7 از جگر جامی کباب آور ز خون دل شراب کامشب آن خوانخواره بدمست مهمان من است

عکس نوشته
کامنت
comment