- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای آنکه غم هجرکشیدن نتوانی ترسم که رخش بینی و دیدن نتوانی
2 سخت است گرفتاری و آوارگی ای دل وحشت نگذاری و رمیدن نتونی
3 بسمل شدی از هجر و به جایی نرسیدی از ضعف چنانی که تپیدن نتوانی
4 در دام غم ای مرغ پر و بال شکسته آرام نداری و پریدن نتوانی
5 بی پرده گرفتم ز درت یار در آمد ای دیدهٔ حیرت زده دیدن نتوانی
6 محروم نیی گرچه حزین از می وصلش لب بر لب جامی و چشیدن نتوانی