آن شوخ دیده دیده چو بر از انوری ابیوردی غزل 121

انوری ابیوردی

آثار انوری ابیوردی

انوری ابیوردی

آن شوخ دیده دیده چو بر هم نمی‌زند

1 آن شوخ دیده دیده چو بر هم نمی‌زند دل صبر پیشه کرد و کنون دم نمی‌زند

2 زو صد هزار زخم جفا دارم و هنوز چون دست یافت زخم یکی کم نمی‌زند

3 گه گه به طعنه طال بقایی زدی مرا واکنون چو راه دل بزد آنهم نمی‌زند

4 کی دست دل کنون در شادی زند ز عشق الا به دست او در یک غم نمی‌زند

5 یارب چه فتح باب بلایی است آن کزو یک ابر دیده نیست کزو نم نمی‌زند

6 چشمش کدام زاویه غارت نمی‌کند زلفش کدام قاعده بر هم نمی‌زند

7 القصه در ولایت خوبی به کام دل زد نوبتی که خسرو عالم نمی‌زند

عکس نوشته
کامنت
comment