1 آن لالهنام لالهفروش، از دو زلف خود بر ماه و زهره غالیهپوشی کند همی
2 بیزر چو پا نهی به دکانش کند خروش ور زر دهی چو غنچه خموشی کند همی
3 گر خویشتن به سیم فروشد عجب مدار کان سیمچهره (لاله) فروشی کند همی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 دیگران از صدمه اعدا همینالند و من از جفای دوستان گریم چو ابر بهمنی
2 سستعهد و سردمهرند این رفیقان همچو گل ضایع آن عمری که با این سستعهدان سر کنی
1 نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
2 نه جان بینصیبم را پیامی از دلارامی نه شام بیفروغم را نشانی از سحرگاهی
1 تو ای آتشین زهره کز تابناکی فروزان کنی بزم چرخ کهن را
2 برون افکنی از پی دلفریبی از آن نیلگون جامه، سیمینهتن را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **