1 آن لالهنام لالهفروش، از دو زلف خود بر ماه و زهره غالیهپوشی کند همی
2 بیزر چو پا نهی به دکانش کند خروش ور زر دهی چو غنچه خموشی کند همی
3 گر خویشتن به سیم فروشد عجب مدار کان سیمچهره (لاله) فروشی کند همی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چو گل ز دست تو جیب دریدهای دارم چو لاله دامن در خون کشیدهای دارم
2 به حفظ جان بلا دیده سعی من بیجاست که پاس خرمن آفت رسیدهای دارم
1 خویشتنداری و خموشی را هوشمندان حصار جان دانند
2 گر زیان بینی از بیان بینی ور زبون گردی از زبان دانند
1 رهی به گونه چون لاله برگ غره مباش که روزگارش چون شنبلید گرداند
2 گرت به فر جوانی امیدواریهاست جهان پیر ترا ناامید گرداند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به