آن مسافر بهر دولت یابیی از جامی هفت اورنگ 22

آن مسافر بهر دولت یابیی

1 آن مسافر بهر دولت یابیی ماند شب در خانه اعرابیی

2 جمله فرزندانش از خرد و بزرگ یافت همنام ددان چون شیر و گرگ

3 هر که بود از خادمانش یکسره گوسفندش نام بودی یا بره

4 گفت با او کای سپهدار عرب آیدم زین نامها امشب عجب

5 گفت فرزندان که در خیل منند مستعد از بهر قهر دشمنند

6 خادمان از بهر خدمتگاریند متصل در شغل مهمانداریند

7 گرگ باید قهر دشمن را و شیر تا بود بر کشتن دشمن دلیر

8 بهر خدمت بره به یا گوسفند تا ز فعل او نیابد کس گزند

عکس نوشته
کامنت
comment