- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن مسافر بهر دولت یابیی ماند شب در خانه اعرابیی
2 جمله فرزندانش از خرد و بزرگ یافت همنام ددان چون شیر و گرگ
3 هر که بود از خادمانش یکسره گوسفندش نام بودی یا بره
4 گفت با او کای سپهدار عرب آیدم زین نامها امشب عجب
5 گفت فرزندان که در خیل منند مستعد از بهر قهر دشمنند
6 خادمان از بهر خدمتگاریند متصل در شغل مهمانداریند
7 گرگ باید قهر دشمن را و شیر تا بود بر کشتن دشمن دلیر
8 بهر خدمت بره به یا گوسفند تا ز فعل او نیابد کس گزند