که طرف از این فلک فتنه بار می بندد از سعیدا غزل 225

که طرف از این فلک فتنه بار می بندد

1 که طرف از این فلک فتنه بار می بندد که یک گره چو گشاید هزار می بندد

2 هوا به روی گل و لاله رنگ می ریزد بهار پای چمن را نگار می بندد

3 چمن شکوفهٔ دستار بر سر هر شاخ به دستیاری دست بهار می بندد

4 عجب ز زلف تو دارم که هر زمان صد چین چگونه در شب تاریک و تار می بندد

5 فلک اگرچه سعیدا به طور من گردد چه می گشاید از آن و چه کار می بندد

عکس نوشته
کامنت
comment