- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 که طرف از این فلک فتنه بار می بندد که یک گره چو گشاید هزار می بندد
2 هوا به روی گل و لاله رنگ می ریزد بهار پای چمن را نگار می بندد
3 چمن شکوفهٔ دستار بر سر هر شاخ به دستیاری دست بهار می بندد
4 عجب ز زلف تو دارم که هر زمان صد چین چگونه در شب تاریک و تار می بندد
5 فلک اگرچه سعیدا به طور من گردد چه می گشاید از آن و چه کار می بندد