آن که ماه از شرم رویش از عمادالدین نسیمی غزل 231

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

آن که ماه از شرم رویش بی نقاب آید برون

1 آن که ماه از شرم رویش بی نقاب آید برون وز گریبانش سحرگه آفتاب آید برون

2 گفتمش: بر عارضت آن قطره های ژاله چیست؟ زیر لب خندید و گفت: از گل گلاب آید برون

3 آن که دعوی می کند در دور چشمت زاهدی خرقه اش را گر بپالایی شراب آید برون

4 کی برون آید لبت از عهده بوسی که گفت چون محال است کآب حیوان از سراب آید برون

5 گر بگویم قصه شوق تو با چنگ و رباب ناله های زار از چنگ و رباب آید برون

6 از جگر گر خون بریزد دل، غذا سازد روان قوت آتش باشد آن خون کز کباب آید برون

7 بر امید دیدن رویش نسیمی روز حشر همچو نرگس از لحد مست و خراب آید برون

عکس نوشته
کامنت
comment