- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنین که چهره خوب تو دلبری داند نه حسن حور و نه رخساره پری داند
2 به خاک پای تو کآب حیات ممکن نیست که همچو لعل لبت روحپروری داند
3 ستمگری نه پریچهره مرا کارست که هرکه هست پریرو ستمگری داند
4 نشان آینه جم ز جام لعلش پرس که جم، حقیقت جام سکندری داند
5 چگونه سرکشد از عشق و ترک جان نکند مجردی که چو عیسی قلندری داند
6 سری که هست ز دولت بر آستانه دوست گر التفات نمایند سروری داند
7 مرا به نور تجلی رخ تو شد هادی چو مرشدی که به تحقیق رهبری داند
8 دلی که چهره به اکسیر مهر چون زر کرد عجب نباشد اگر کیمیاگری داند
9 شراب لعل ترا جان من شناسد قدر چنانکه قیمت یاقوت جوهری داند
10 به سحر و عربده هاروت اگرچه مشهور است کجا چو مردم چشم تو ساحری داند
11 مقصر است نسیمی ز شرح غمزه دوست اگرچه در صفتش سحر سامری داند