- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن لعل شکربار که صد بار نمک داشت بر قلب حریفان زخط سبز محک داشت
2 گر بود نمکزار چرا قند و شکر ریخت گر تنک شکر بود زچه شور نمک داشت
3 در مسئله جزء دهانت سخنی گفت کاورد یقین هر که در این مسئله شک داشت
4 این سرو خرامان نشنیدم زچمن خاست وین ماه سخن گوی ندیدم که فلک داشت
5 لعل تو نگین جم و خط بال فرشته جا اهرهن جادو بر بال ملک داشت
6 بیگلشن رویت شب دوشین بگلستان جا مردم چشمم همه بر خار و خسک داشت
7 با ترک نگاه تو نتابد دل مسکین دل یکتن و او لشکر ترکان بکمک داشت
8 ناچار گریزم به پناه شه مردان حیدر که ازو بیم سماتا بسمک داشت
9 آشفته از آن غمزه جادو نبرد جان کاو راست بسی لشکر و این عجر زیک داشت