آن بلبلم که هرگاه، از دل از سلیم تهرانی غزل 45

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

آن بلبلم که هرگاه، از دل کشم فغان را

1 آن بلبلم که هرگاه، از دل کشم فغان را از خون چو ساغر می، پر سازم آشیان را

2 نه الفتی به مرغان، نه رغبتی به افغان من بلبل غریبم این باغ و بوستان را

3 هر دم بهار خود را صد رنگ می نماید آفت مباد هرگز، یکرنگی خزان را

4 جز چشم او که دارد مسکن به زیر ابرو مردم نشین ندیده کس خانه ی کمان را

5 بگذر ای همایم کآورده خنجر او در قبضه ی تصرف این مشت استخوان را

6 کردم سلیم آخر، قطع نظر ز خوبان چون لاله داغ کردم، این چشم خون فشان را

عکس نوشته
کامنت
comment