- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن موسوس بر لب دریا نشست تا کند بهر تقرب آبدست
2 دید دریایی پر از ماهی و مار چغز و خرچنگش هزار اندر هزار
3 هر طرف مرغان آبی در شناه غوطه زن از قعر دریا قوت خواه
4 گفت دریایی که چندین جانور گردد اندر وی به صبح و شام در
5 کی سزد کز وی بشویم دست و روی شستم اکنون دست خود زین شست و شو
6 چشمه ای خواهم به سان زمزمی کوته از وی دست هر نامحرمی
7 کانچه شد آلوده از آلودگان فارغند از وی جگر پالودگان