1 آن ماه که سجده بُرد انجم او را تا کرد دل از دیدهٔ خود گم او را
2 از بس که گریست دیده در فرقت او ازدیده بشد صورت مردم او را
1 دوش ناگه آمد و در جان نشست خانه ویران کرد و در پیشان نشست
2 عالمی بر منظر معمور بود او چرا در خانهٔ ویران نشست
1 چون شدستی ز من جدا صنما مُلْتَقَى لِمْ تَرَکْتَ بِیْ نَدَما
2 حق میان من و تو آگاه است هُوَ یَکْفی مِنَ الَّذی ظَلَما
1 سرو چون قد خرامان تو نیست لعل چون پستهٔ خندان تو نیست
2 نیست یک کس که به لب آمده جان زآرزوی لب و دندان تو نیست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند