- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان «الله معک » گفت همه جان کریمان
2 «الله معک » چیست؟ خدا یار تو بادا چون یار تو شد یار، شود کار بسامان
3 با حضرت حق باش بهر حال که باشی تا مشکلت آسان شود و بخت بفرمان
4 آسان چه بود کان صنم از پرده درآید؟ کار تو شود چون زر و مشکل همه آسان
5 ای جان و جهان، نقد تو در خانه خویشست زین حال چو خوش وقت شدی، دست برافشان
6 ما را قدحی داد، دل و دین و خرد برد دیگر چه کند تا پس از این ساقی مستان؟
7 جایی که نماند ورع و زهد و سلامت در هر دو جهان عشق بود سلسله جنبان
8 در حال شود ملک و ملک راکع و ساجد آنجا که قیامت شود از قامت انسان
9 قاسم چو ترا دید حیات ابدی یافت در حضرت واجب شد ازین خطه امکان