1 آن عشق که هست جزء لاینفک ما حاشا که شود به عقل ما مدرک ما
2 خوش آنکه ز نور او دمد صبح یقین ما را برهاند ز ظلام شک ما
1 تیری ز کمانخانه ابروی تو جست دل پرتو وصل را خیالی بر بست
2 خوشخوش زدلم گذشت و میگفت بناز ما پهلوی چون تویی نخواهیم نشست
1 بر فلک بر دو مرد پیشه ورند آن یکی درزی آن دگر جولاه
2 این ندوزد مگر قبای ملوک و آن نبافد مگر گلیم سیاه
1 آنشب که مر از وصلت ای مه رنگست بالای شبم کوته و پهنا تنگست
2 و آنشب که ترا با من مسکین جنگست شب کور و خروس گنک و پروین لنگست
1 گر خلق چنانکه من منم دانندم همچون سگ ز در بدر رانندم
2 ور زانکه درون برون بگردانندم مستوجب آنم که بسوزانندم
1 از چهرهٔ عاشقانهام زر بارد وز چشم ترم همیشه آذر بارد
2 در آتش عشق تو چنان بنشینم کز ابر محبتم سمندر بارد
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما