- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن نور دیده یک نظر از من دریغ داشت تیری ز غمزه بر جگر از من دریغ داشت
2 میشد نکو به زخم دگر زخم سینه ام دردا که مرهم دگر از من دریغ داشت
3 او دانه درست و منش مشتری دریغ کرد کان در رقیب بد گهر از من دریغ داشت
4 روشن نگشت شانه چشمم به صد چراغ تا خاک کوی و کرد در از من دریغ داشت
5 از خاک پاش بود خیر باد صبح را سردی نگر که این خبر از من دریغ داشت
6 وصل خود ار چه داشت ز کم طالبان دریغ طالع نگر که بیشتر از من دریغ داشت
7 نام کمال طوطی شیرین سخن نهاد وین طرفه کان دو لب شکر از من دریغ داشت