-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 که آن لعل لب نوشین گزیدست که مهرت را به جان و دل خریدست
2 کند منع من مسکین بی دل کسی کان روی مهوش را ندیدست
3 بشد عمری که تا آن دلبر از ما بسان آهوی وحشی رمیدست
4 مگر آهو که مشک آید ز نافش بگرد کوی آن مه رو چریدست
5 دو دیده در رخ زیباش بستم که وصلش لعل جانم را کلیدست
6 نهال قامتم از بار هجران به بستان فراق او خمیدست
7 کسی حال من بی دل بداند که طعم شربت هجران چشیدست
8 دل و دست امید من یکی روز گلی از گلشن وصلش نچیدست
9 اگرچه بار بسیارم به دل هست جهان در کوچه ی عشقش خزیدست