- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن شه حسن کز غلامی اوست بندگی را شرف بر آزادی
2 گنج حسنش اگر مکان طلبد در دو عالم نماند آبادی
3 خون ز شریان جبرئیل آرد مژهاش در محل فصادی
4 مرغ روح از هوس قفس شکند چون رود غمزهاش به صیادی
5 کرده معزول چشم قتالش ملک الموت را ز جلادی
6 حاصل آن کامران که رخش ثناش می توان تاختن به صد وادی
7 گرم تشریف بخشیش چون ساخت طبع من از کمال و قادی
8 زان به تن جامهٔ خودم ننواخت که مبادا بمیرم از شادی