اینکه خود را به در از امیرعلیشیر نوایی غزل 221

امیرعلیشیر نوایی

آثار امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

اینکه خود را به در میکده عریان کردم

1 اینکه خود را به در میکده عریان کردم خرقه را رهن شراب از پی رندان کردم

2 دوش یک جرعه ام احسان ننمودی هر چند اشک چون شمع فشاندم سپس افغان کردم

3 عمرها آنچه دل از علم و عمل جمع نمود همه را در سر آن زلف پریشان کردم

4 خم چوگان فلک دست امیدم بکشید دست هر گه سوی آن گوی زنخدان کردم

5 بیم آتش مده از جرم می ام ای زاهد کانچه قسام ازل امر نمود آن کردم

6 خرقه چاک مرا بر صف تکمه شدست آن گره ها که به دامان و گریبان کردم

7 پرتو مهر وصال از درو بامش افتاد خانه دل که بسودای تو ویران کردم

8 دل که گمره شده بود از هوس جنت و حور بازش از یاد وصال تو پشیمان کردم

9 وصل اگر بایدت از خود بگذر ای فانی بین که چون قصه مشکل به تو آسان کردم

عکس نوشته
کامنت
comment