آنکه از جان دوست‌تر می‌دارمش از سلمان ساوجی غزل 256

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

آنکه از جان دوست‌تر می‌دارمش

1 آنکه از جان دوست‌تر می‌دارمش او مرا بگذاشت، من نگذارمش

2 دل بدو دادم ز من رنجید و رفت می‌دهم جان تا مگر باز آرمش

3 آنکه در خون دل من میرود من چو چشم خویشتن می‌دارمش

4 قالبی بی‌روح دارم می‌برم تا به خاک کوی او بسپارمش

5 می‌دهم جان روز و شب در کار دوست گو مران از پیش اگر در کارمش

6 روی در پای تو می‌مالم مرنج گر به روی سخت می‌آزارمش

7 گر چه رویش داد بر بادم چو زلف همچنان جانب نگه می‌دارمش

8 هیچ رحمی نیست بر بیمار خویش آن طبیبی را که من بیمارمش

9 گرچه او یار منست من یار او من نمی‌یارم که گویم یارمش

10 با دل خود گفتم او را چیستی؟ گفت سلمان او گل و من خارمش

عکس نوشته
کامنت
comment