- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 که دیده ست چشمی که دریا بود همه گرد دریا ثریا بود
2 که دیده ست بحری که پیرامنش مزین به لولوی لالا بود
3 محیطی که قعرش نباشد پدید در او مردم دیده پیدا بود
4 گرین است پیدا بیا گو ببین که نبود محیطی چنین یا بود
5 منم آن که پیوسته از آب چشم چنین فتح بابم مهیا بود
6 به چشمی چنین جز به دیدار دوست میسر نباشد که بینا بود
7 دلی دارم از آب زر ناشکیب ولیکن در آتش شکیبا بود
8 که دیده ست آخر نشانی چنین که هم آب و آتش به یک جا بود
9 کسی را که بر شمع رخسار دوست زده در سر آتش ز صهبا بود
10 اگر ملک رومش مسلم شود چو پروانه فارغ ز پروا بود
11 چو پروانه بشکفت اگر پر بسوخت برین شمع پروانه عنقا بود
12 که شمع فلک در شبستان عشق سرآسیمه پروانه آسا بود
13 ز ما هیچ ناید بلی هیچ کم مگر خاطر دوست با ما بود
14 مرا نیست با بود و نابود کار نزاری طفیل تولا بود
15 بگویید تا سر اسرار من رموز محقق معما بود