آن غمزه فتّانت از خواب از جهان ملک خاتون غزل 507

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

آن غمزه فتّانت از خواب چو برخیزد

1 آن غمزه فتّانت از خواب چو برخیزد دانم که ز هر گوشه صد فتنه برانگیزد

2 بر خاک درش دایم چون معتکفیم از جان آخر ز چه رو جانان خون دل ما ریزد

3 بر خاک من مسکین چون درگذری ای دوست گردیم چو برخیزد در دامنش آویزد

4 جان گم شده از دستم بر خاک سر کویش دل خاک سر هر کو بی فایده می بیزد

5 چون نیست تو را میلی با غم زدگان چتوان بیچاره دل محزون با بخت چه بستیزد

6 آن سلسله ی مشکین بر پای دل ما نه کز زلف چو زنجیرت دیوانه نپرهیزد

7 آن کس که غم عشقت از جان و جهان جوید از تیغ نیندیشد وز تیر نه بگریزد

عکس نوشته
کامنت
comment