آن مه به جانب سفر آهنگ می‌کند از جامی غزل 305

آن مه به جانب سفر آهنگ می‌کند

1 آن مه به جانب سفر آهنگ می‌کند صحرا و شهر بر دل ما تنگ می‌کند

2 ای نامه بر به مجلس او نام من ببر کز گفت‌وگوی نام منش ننگ می‌کند

3 شرح کمال شوق همین بس که چشم من عنوان این صحیفه به خون رنگ می‌کند

4 عاشق فشانده جان به ره کعبه مراد زاهد نشسته پرسش فرسنگ می‌کند

5 صد چنگ می‌کشیم به امید یک صفا چون می‌بریم نام صفا جنگ می‌کند

6 نشنیده‌ای به سمع قبول ار چه محتسب منع سماع بانگ نی و چنگ می‌کند

7 جامی کند به سخت دلی یار را عتاب جام تُنُک مجادله با سنگ می‌کند

عکس نوشته
کامنت
comment