-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن سگی مرده براه افتاده بود مرگ دندانش ز هم بگشاده بود
2 بوی ناخوش زان سگ الحق میدمید عیسی مریم چو پیش او رسید
3 همرهی را گفت این سگ آن اوست و آن سپیدی بین که در دندان اوست
4 نه بدی نه زشت بوئی دید او و آن همه زشتی نکوئی دید او
5 پاک بینی پیشه کن گر بندهٔ پاک بین گر بندهٔ بینندهٔ
6 جمله را یک رنگ و یک مقدار بین مار مهره بین نه مهره ماربین
7 هم نکوئی هم نکوکاری گزین مهربانی و وفاداری گزین
8 گر خدا را میشناسی بنده باش حق گزار نعمت دارنده باش
9 نعمت او میخوری در سال و ماه حق آن نعمت نمیداری نگاه