1 آن کاتش مهر در دل ما افکند در آب نظر بر رخ زیبا افکند
2 بند سر زلف خویش آشفته بدید پنداشت که کار ماست در پا افکند
1 چندان بکنم تو را من ای طرفه پسر خدمت که مگر رحم کنی بر چاکر
2 هرگز نکنم برون من ای جان جهان پای از خط بندگی و از عهد تو سر
1 در ره چو بداشتم به سوگندانش از شرم عرق کرد زخ خندانش
2 پس بر رخ زرد من بخندید به لطف عکس رخ من فتاد بر دندانش
1 چشمم چو به چشم خویش چشم تو بدید بی چشم تو خواب چشم از چشم رمید
2 ای چشم هم چشم به چشمت روشن چون چشم تو چشم من دگر چشم ندید