آن موی بریده بر از حکیم نزاری قهستانی غزل 715

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

آن موی بریده بر بنا گوش

1 آن موی بریده بر بنا گوش کشته ست مرا و کرده مدهوش

2 نغزت برِ روی و غمزه و چشم خوبست سرِ دست و بازو و دوش

3 گر می خواهی که عالمی خلق زان زلف کنند حلقه در گوش

4 مِعجر بنه از سر و کله دار دُرّاعه بیفکن و قبا پوش

5 ای ترک پری صفت حدیثی زین هندوی خود به لطف بنیوش

6 بوسی که هزار جان بیرزد آسان آسان به هیچ مفروش

7 گر آمده بوده ای ز فطرت خاص از پی خون من در آن کوش

8 تا جان ببرم مگر چو کردم ترک دل و دین و دنیی و هوش

9 دادی بستانم از تو گر هیچ سرمست درآرمت به آغوش

10 آنرا که به یاد توست زنده یکباره چنین مکن فراموش

11 زآن یک نفسی که دیدمت دی تا روز نخفتم از غمت دوش

12 گویند نزاریا چه بودت وین گریه و ناله چیست خاموش

13 ای بی خبران بر آتش عشق می سوزم اگر نمی زنم جوش

عکس نوشته
کامنت
comment