آن کج کله چو کاکل گلبوی شانه زد از جامی غزل 396

آن کج کله چو کاکل گلبوی شانه زد

1 آن کج کله چو کاکل گلبوی شانه زد از رشک شانه آتشم از دل زبانه زد

2 تبخاله نیست بر لبم این آبله که جان خیمه ز داغ و درد درون بر کرانه زد

3 شد در وفا نشانه دل ما و چشم تو از غمزه صد خدنگ جفا بر نشانه زد

4 اقبال پایبوس تو این آستانه یافت مقبل کسی که بوسه بر این آستانه زد

5 چشمت دلی ز علم و هنر پر ز من ربود عیار پیشه بین که چه بر کنج خانه زد

6 زد در سماع عشق تو مطرب ترانه ای صد چرخ اشک گر مروم زان ترانه زد

7 جامی چو رو نهاد ز تبریز در عراق شوخی ز فارس راه دلش در میانه زد

عکس نوشته
کامنت
comment