-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن یکی دیوانهٔ پرسید راز کای فلان حق را شناسی بی مجاز
2 گفت چون نشناسمش صد باره من زانک ازو گشتم چنین آواره من
3 هم ز شهر و هم زخویشان دور کرد دل زمن برد و مرا مهجور کرد
4 روز و شب در دست دارد دامنم جمله من او را شناسم تا منم