-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن یار چو ناگاه ببازار برآمد از هر طرفی مشرق انوار بر آمد
2 ناگاه تجلی جلالی اثری کرد از روزنه روز شب تار برآمد
3 از خانه برون آمد و در خرقه نهان گشت ناگاه بسر حلقه ابرار برآمد
4 منصور کجا بود؟ و ندانم که کجا بود آن دم که «اناالحق » ز سر دار برآمد
5 وصفش نتوان گفت،که از دیده نهان شد با خرقه برون رفت و بزنار برآمد
6 جانم همه از کار جهان پیچ و گره بود چون روی ترا دید،همه کار برآمد
7 چون روی ترا زلف تو پوشید، بناگاه از جمله جهت نعره ستار برآمد
8 ما منتظر دولت دیدار تو بودیم ناگه علم وصل ز کهسار بر آمد
9 قاسم، نتوانی که دگر گوشه گزینی چون نور رخش از در و دیوار برآمد