آن یار چو ناگاه ببازار برآمد از قاسم انوار غزل 286

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

آن یار چو ناگاه ببازار برآمد

1 آن یار چو ناگاه ببازار برآمد از هر طرفی مشرق انوار بر آمد

2 ناگاه تجلی جلالی اثری کرد از روزنه روز شب تار برآمد

3 از خانه برون آمد و در خرقه نهان گشت ناگاه بسر حلقه ابرار برآمد

4 منصور کجا بود؟ و ندانم که کجا بود آن دم که «اناالحق » ز سر دار برآمد

5 وصفش نتوان گفت،که از دیده نهان شد با خرقه برون رفت و بزنار برآمد

6 جانم همه از کار جهان پیچ و گره بود چون روی ترا دید،همه کار برآمد

7 چون روی ترا زلف تو پوشید، بناگاه از جمله جهت نعره ستار برآمد

8 ما منتظر دولت دیدار تو بودیم ناگه علم وصل ز کهسار بر آمد

9 قاسم، نتوانی که دگر گوشه گزینی چون نور رخش از در و دیوار برآمد

عکس نوشته
کامنت
comment