- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آمد آن شمع شبی بر سر و، سامانم سوخت جستم از جای چنان گرم، که دامانم سوخت
2 غنچهای غارت ایام به گلشن نگذاشت غم تنهایی مرغان گلستانم سوخت
3 مدتی شد که ز دشت آبله پایی نگذشت جگر از تشنگی خار بیابانم سوخت
4 من که در صومعه سرحلقهٔ دین دارانم نگه کافر آن مغبچه ایمانم سوخت
5 نفس سوخته، در سینه نگهدار حزین این چه افسانهٔ گرم است که مژگانم سوخت