1 به لطف تو نبود گر بسی نکو باشد کسی نگفت که ترک فرشته خو باشد
2 عجایب از تو فرو مانده ام که تا شخصی بود که اینهمه اخلاق خوش درو باشد
3 شمایل تو بیا گو ببین ملامت گر اگر چو من نشود حق به دست او باشد
4 مرا به سنگ ملامت نمی زنند که دل نه دل بوَد ، پس اگر بشکند سبو باشد
5 به چاه گویِ زنخدانت ار نگاه کنند هزار دلشده سرگشته همچو گو باشد
6 اگر به دوش براندازی و نپوشانی جهان ز نافه زلف تو مشک بو باشد
7 نصیب من ز تو اندیشه ای تمام بود مرا چه زهره و یارای گفتگو باشد
8 نزاریا تو خود انصاف خود بده تا حیف بود که چون تو کسی را نظر برو باشد