به لطف ای دوست باری از جهان ملک خاتون غزل 988

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

به لطف ای دوست باری دست گیرم

1 به لطف ای دوست باری دست گیرم که جز لطفت نباشد دستگیرم

2 نباشد در دو چشمت جز خیالم بجز فکرت نباشد در ضمیرم

3 ز جان باشد گزیرم گاه و ناگاه ولی از روی جانان ناگزیرم

4 صبا بویی ز زلف یارم آورد به بوی دلپذیرش تا بمیرم

5 چه باشد گر شبی بر دست امّید سر زلف سمن سای تو گیرم

6 کمان ابروان را می دهی خم که تا بر جان زنی از غمزه تیرم

7 در آن کیشم که قربان تو باشم وگر تیغم زنی ترکت نگیرم

8 جهانگیرست چشمت ای دلارام زکاتی ده که از وصلت فقیرم

9 گناه آید ز ما عفو از خداوند به لطف خویش باری در پذیرم

عکس نوشته
کامنت
comment