-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نهم بپای کسی سر، که سر نهاده بپایت کنم فدای کسی جان، که کرده جان بفدایت
2 برآ، برای خدا، همچو مه ببام و نظر کن؛ ببین چگونه مرا میکشند زار برایت؟!
3 نشسته گرد ملالم بچهره بیتو و، ترسم؛ گمان برند که رخ سوده ام بخاک سرایت!
4 مکن حذر کسی، گر چه از غرور جوانی؛ تو غافلی ز خدا، من سپرده ام بخدایت
5 دل است جای تو و، بیدلان بدیر و حرم بین؛ تو در کجایی و جویند غافلان ز کجایت؟!
6 خوشم که مردم از اهل وفا، جفای تو باور نمیکنند، که از من شنیده اند وفایت
7 دوای درد ز مردن تورا، و من متحیر؛ که چیست درد تو آذر که مردن است دوایت؟!