-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قبله هفتم رضا چون ار مدینه در بدر شد عازم ملک خراسان خسرو جن و بشرشد
2 حضرت روحالامین در عرش اعلی نوحهگر شد احمد مرسل به جهت دل غمین و دیدهتر شد
3 در تجلی شد به شهر طوس انوار الهی منجلی از پرتو آن نور شد مه تا به ماهی
4 زیب و زینت یافت تاج سروری اورنک شاهی جنتالفردوس شد آفاق از رفع مناهی
5 آن سیه دل زهر قاتل ساخت در انگور پنهان شعله زد از پدت آن زهر اندر خلق امکان
6 حجت حق را به زهر کینه در ملک خراسان درغریبی کشت تا روز جزا گبر و مسلمان
7 حدت آن زهر چون افکند درت ن اضطرابش سوخت قلب ماسوا بر حالت قلب کبابش
8 روی خاک بیکسی با پیکبر پرپیچ و تابش جانب باد صبا با سوز دل بود این خطابش
9 گو به فرزندم تقی کی قوت قلب غمینم بیشتر از این مکن با فرقت خود همنشینم
10 موسم رفتن بود مگذار بیکس بیش ازینم آخر عمر است و خواهی روی نیکویت ببینم
11 نور چشما زهر قاتل او فکند آخر ز کارم در غریبی چون غریبان عاقبت جان میسپارم
12 گرچه شاهم چون نغریم در نظرها خوار و زارم غیر خشت و خاک اندر زیر سر بستر ندارم
13 هیچ کس نبود که در بالین بابت پا گذارد یا کفن پوشیده بعد از مرگ در خاکم سپارد
14 در عزایم نالهمات الغریب از دل برآرد هر که درغربت بمیرد نزد کس حرمت ندارد
15 از مدینه شد تقی حاضر پی تکفین رضا را کرد درغربت نهان در اک باب باوفا را
16 یاد کن مظلومی نور دل خیر النسا را خامس آل عبا مظلوم دشت کربلا را
17 داد جا ظلم سنان چون بر زمین ار صدر زینش شمر بیدین از بدن ببرد راس نازنیش
18 ابنسعد آمد پی غمخواری قلب غمینش تا ز سم اسب سازد توتیا جسم حزینش
19 بر کنیز مادر خود فضه داد اینگونه فرمان کز پی تسکین قلب من برو سوی نیستان
20 گو بشیر ای شیر اندر نینوا نبود مسلمان یاری پیغمبر خود کن بیا کز آلسفیان
21 آه از آن ساعت که شیر آمد به بالین شه دین با زبان حال گفت ای زاده ختمالنبیین
22 این چه حالتس ای عزیز کبریا دلبند یاسین قدر تو نشاختند این کوفیان زشت آئین