نهم بر خاک پهلو شب، به این از آذر بیگدلی غزل 50

آذر بیگدلی

آثار آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

نهم بر خاک پهلو شب، به این امید در کویت

1 نهم بر خاک پهلو شب، به این امید در کویت که ننشیند کسی از هم‌نشینان روز پهلویت

2 فغان، کامشب که دارم راه در بزم تو، از غیرت بسوی غیر باید بنگرم، تا ننگرد سویت!

3 در این گلشن، که هر مرغی گلی جوید، من آن مرغم که بینم روی هر گل، آیدم یاد از گل رویت

4 نیم آزرده از برگشتن کویت، اگر بینم که جز من دیگری آزرده بر می گردد از کویت

5 به افسونت زبان بستم، ببزم غیر و میترسم؛ که باشد با کسی در گفتگو چشم سخن گویت

6 پس از رنجش، بسویت میکشد هر دم دلم، اما بدامن میکشم پا، میکنم چون یاد از خویت!

7 کشی چون تیغ کین، از شوق جان دادن مرا خوشتر؛ که از قتلم خدا ناکرده گردد رنجه بازویت

8 در آن مجلس نداند تا کسی احوال من، باید که بینم یک نظر سوی رقیبان، یک نظر سویت

9 ز لطفت تا شود قطع امید غیر یکباره به کویت هر سحر شب نالد آذر چون سگ کویت

عکس نوشته
کامنت
comment