1 ترا فضل بر دیگران بیش از آن نیست که تو میدهی چیز و او میستاند
2 چو ندهی و نستاند آن فضل بر خاست چو اویی و بر او چه رجحان بماند
3 طمع چون بریدم من از مال خواجه زنش غر که خود را کم از خواجه داند
1 مرا خدای اگر عمر جاودان بدهد بجای هر سر مویم دو صد زبان بدهد
2 بصد هزار لغت هر زبان سخن گوید چنانک داد فصاحت گه بیان بدهد
1 گاه آن آمد که عالم جمله باغستان شود صحن بستان از خوشی چون روضه رضوان شود
2 نرگس رعنا زمستی سر نهد بر پای سرو غنچه را لب از خواص زعفران خندان شود
1 ای دیده در شناختن حال کاینات باید که باشدت نظری از سر انات
2 بنیاد کارها همه بر هفت و چار دان نه از سر تهتک رأی از ره ثبات