1 ده عادت ردیست که رسم است عامه را کز وی شود روان و دل و عقل کاسته
2 عرض جمال و لاف سخا و صلف به زهد مدح زنان خویش و تفاخر به خواسته
3 بخل سلام و خیر ریا و مکاس جای مهمانی به نوبت و تشریف خاسته
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بر من زمانه کرد هنرها همه وبال وز غم بریخت خون جوانیم چرخ زال
2 در تنگنای حلقه این اژدهای پیر شد چون لعاب افعی در حلق من زلال
1 تو را چو در همه عالم به حسن یکتانیست ازان به حال منت هیچگونه پروا نیست
2 تو را به ماه درخشنده نسبتی نکنم که ماه را رخ گلگون و چشم شهلا نیست
1 تالعل تو سنگبار باشد بس دیده که اشکبار باشد
2 در بحر غم تو هر که افتد در آرزوی کنار باشد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به