1 ده عادت ردیست که رسم است عامه را کز وی شود روان و دل و عقل کاسته
2 عرض جمال و لاف سخا و صلف به زهد مدح زنان خویش و تفاخر به خواسته
3 بخل سلام و خیر ریا و مکاس جای مهمانی به نوبت و تشریف خاسته
1 ای چهره تو آینه صنع خدایی جان چهره گشاید ز تو چو چهره گشایی
2 آئینه همه چیز نماید به جز از جان تو هیچ به جز صورت جان می ننمایی
1 کجائی ای رخ تو نوبهار باغ جمال کجائی ای قد تو سرو بوستان وصال
2 کجائی ای گل خندان من دراین سرفصل که باز بر گل خندان وزید باد شمال
1 این چه ننگ است که بر روی چو ماه آوردی وین چه رنگ است که از خط سیاه آوردی
2 دیرگه بود که از مشک رخت خالی داشت لیکن این عنبر گلپوش به گاه آوردی