- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بگویید ای مسلمانان که درمان چیست کارم را که چشم بد رسید آخر نظام روزگارم را
2 نکردم شکر ایّامی که با آرام دل بودم درین غم اوفتادم رغم جانِ غم گسارم را
3 نه روی وصل جانان را نه درمان درد هجران را نه محرم راز پنهان را نه پایان انتظارم را
4 خلاصی گر چه مجنونم وصالی گر چه مهجورم هنوز این چشم می باشد دل امیدوارم را
5 چه حاصل از منِ بی دل ز بی مهری و بی خویشی چو عشق از دست نگذارد زمامِ اختیارم را
6 نماز شام وامانم به سرخی چون شفق ماند که تا سر پر کند چشمم ز خون دل کنارم را
7 نه خوابم باز می گیرد نه روزم یار می باشد دریغا گر کسی از من خبر کردی نگارم را
8 نزاری گر به صد زاری بمیرد در هوای تو چه دولت بیش از این باشد سعادت باد یارم را