بگو که با غم هجران از جهان ملک خاتون غزل 1053

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

بگو که با غم هجران روی او چه کنم

1 بگو که با غم هجران روی او چه کنم ره وصال ندارم به سوی او چه کنم

2 چو نیست بار مرا در وصال خلوت دوست به کام دشمن بدگو به کوی او چه کنم

3 نه صبر بودن بی او نه طاقت ستمش به جان رسید دل من ز خوی او چه کنم

4 شبی نظر به مه چارده فتاد مرا نداشت روشنی مهر روی او چه کنم

5 مرا به زلف چو چوگان براند از بر خویش دلم اگر نشود همچو گوی او چه کنم

6 به عشق زلف و رخش مایلم به عنبر و گل درین و آن نبود رنگ و بوی او چه کنم

7 به جست و جوی وصالش نمی شود حاصل ولی اگر نکنم جست و جوی او چه کنم

8 ز حسرت گل رخسار و شکّر لب او شدم نزار و پریشان چو موی او چه کنم

9 کنند سرزنشم کز جهان چه می خواهی درین جهان بجز از گفت و گوی او چه کنم

عکس نوشته
کامنت
comment