در شهر بگویید چه فریاد و از همام تبریزی غزل 32

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

در شهر بگویید چه فریاد و فغان است

1 در شهر بگویید چه فریاد و فغان است آن سرو مگر باز به بازار روان است

2 قومی بدویدند به نظاره رویش وان را که قدم سست شد از پی نگران است

3 در هر قدمش از همه فریاد برآمد آهسته که بر ره دل صاحب‌نظران است

4 از شاهد اگر میل به آن است شما را این است جمالی که سراسر همه آن است

5 لب‌ها به امیدند که یک بار ببوسند خاکی که بر او از قدم دوست نشان است

6 ای دیده در آن شکل و شمایل نظری کن گر زان که تو را آرزوی دیدن جان است

7 رویی و در او چشم جهانی متحیر زلفی که پریشانی احوال جهان است

8 چون جان همام است در آن دام گرفتار گر خاطر پیر است و گر طبع جوان است

عکس نوشته
کامنت
comment