بگوش سرو چه گفتی؟ که پای از قاسم انوار غزل 121

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

بگوش سرو چه گفتی؟ که پای کوبانست

1 بگوش سرو چه گفتی؟ که پای کوبانست بگوش عقل چه گفتی، که مست و حیرانست

2 مرا مگوی که: آهسته باش و دم درکش فغان من همه زان چشم مست فتانست

3 بیا بکوی خرابات عشق، تا بینی ز شام تا بسحر نعرهای مستانست

4 دگر بما ز جفاهای یار قصه مگوی که خلق او همه لطفست و عین احسانست

5 هنوز فکر سر و جان خویشتن داری ز کوی عشق گذر کن، که جای شیرانست

6 بیا بمجلس عشاق بی نقاب، ای دوست از آن که روی تو شمعست و عقل پروانست

7 چو مرگ هیچ کسی را امان نخواهد داد خنک کسی که دلش با حریف و پیمانست

8 مرو بپیرو دیوان، که راه تاریکست بیا، که عشق خدا خاتم سلیمانست

9 بخرقه خلق و روی زرد ما منگر کمینه جرعه ما قلزمست و عمانست

10 ربود جان و دل عاشقان مسکین را ترا که سرمه بچشمست و زلف در شانست

11 قلم برندی قاسم زدند روز ازل بیا بگو: بقلم رفته را چه درمانست؟

عکس نوشته
کامنت
comment