-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بگوش سرو چه گفتی؟ که پای کوبانست بگوش عقل چه گفتی، که مست و حیرانست
2 مرا مگوی که: آهسته باش و دم درکش فغان من همه زان چشم مست فتانست
3 بیا بکوی خرابات عشق، تا بینی ز شام تا بسحر نعرهای مستانست
4 دگر بما ز جفاهای یار قصه مگوی که خلق او همه لطفست و عین احسانست
5 هنوز فکر سر و جان خویشتن داری ز کوی عشق گذر کن، که جای شیرانست
6 بیا بمجلس عشاق بی نقاب، ای دوست از آن که روی تو شمعست و عقل پروانست
7 چو مرگ هیچ کسی را امان نخواهد داد خنک کسی که دلش با حریف و پیمانست
8 مرو بپیرو دیوان، که راه تاریکست بیا، که عشق خدا خاتم سلیمانست
9 بخرقه خلق و روی زرد ما منگر کمینه جرعه ما قلزمست و عمانست
10 ربود جان و دل عاشقان مسکین را ترا که سرمه بچشمست و زلف در شانست
11 قلم برندی قاسم زدند روز ازل بیا بگو: بقلم رفته را چه درمانست؟