اشک سحر زداید از لوح دل سیاهی از رهی معیری غزل 5

رهی معیری

آثار رهی معیری

رهی معیری

اشک سحر زداید از لوح دل سیاهی

1 اشک سحر زداید از لوح دل سیاهی خرم کند چمن را باران صبحگاهی

2 عمری ز مهرت ای مه شب تا سحر نخفتم دعوی ز دیده من و ز اختران گواهی

3 چون زلف و عارض او چشمی ندیده هرگز صبحی بدین سپیدی شامی بدان سیاهی

4 داغم چو لاله ای گل از درد من چه پرسی؟ مردم ز محنت ای غم از جان من چه خواهی؟

5 ای گریه در هلاکم هم عهد رنج و دردی وی ناله در عذابم هم‌راز اشک و آهی

6 چندین رهی چه نالی از داغ بی‌نصیبی؟ در پای لاله‌رویان این بس که خاک راهی

عکس نوشته
کامنت
comment