1 طارق چو بر کناررهٔ اندلس سفینه سوخت گفتند کار تو به نگاه خرد خطاست
2 دوریم از سواد وطن باز چون رسیم ترک سبب ز روی شریعت کجا رواست
3 خندید و دست خویش بشمشیر برد و گفت هر ملک ملک ماست که ملک خدای ماست
1 من ای دانشوران در پیچ و تابم خرد را فهم این معنی محال است
2 چسان در مشت خاکی تن زند دل که دل دشت غزالان خیال است
1 دماغم کافر زنار دار است بتان را بنده و پروردگار است
2 دلم را بین که نالد از غم عشق ترا با دین و آئینم چه کار است
1 من شبی صدیق را دیدم بخواب گل ز خاک راه او چیدم بخواب
2 آن «امن الناس» بر مولای ما آن کلیم اول سینای ما
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران