- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تارک درویش تارک فارغ از تاج زر است کمترین ترک از کلاه تارکش ترک سر است
2 کی مکمل گردد از ترک دو عالم آن کلاه زانکه ترک دیدن آن ترک ترکی دیگر است
3 سخره نفس بهیمی را نزیبد تاج فقر سر که هست افسار را درخور نه جای افسر است
4 زن بود کز زرد کند زیور برای دست خویش دست مردان را همین افشاندن زر زیور است
5 تا نماید رو مریدان را چو خامه راه راست پیر را از اشک بر رو تارها چون مسطر است
6 بر امید گنج کاخ عمر خود ویران مکن کانچه خوانی گنج نامه نقش پشت اژدر است
7 پیر خواهد نقد عمر گم شده در خاک جست کز پی غربال کرده قامت خود چنبر است
8 ذوق بخشد سامعان را آه چون خیزد ز سوز عود باشد حاضران را دود کان از مجمر است
9 حرف وحدت را مدار امید جامی چون تو را روی دل پر خط گوناگون چو پشت دفتر است