- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روز طرب و خرمی دولت و دین است دوران زمان شاد به دارای زمین است
2 میگفت و همی دید در آیینه بمژگانش آن تیر که از جوشن جان بگذرد این است
3 میگفت و همی خست بدندان لب خندانش لعلی که به عقد گهر آمیخت چنین است
4 نبود عجب ار بخت سیاهم طلبد کام زان روی که بازلف و خط و خال قرین است
5 زین پس من و با روز سیه گوشه ی عزلت کان خال سیه نیز چو من گوشه نشین است
6 تا دوزخ هجران چه کند روز وداعش بر من چو به عاصی نفس باز پسین است
7 این روی تو یا پرتوی از لمعه ی قدس است این کوی تو یا گلشنی از خلد برین است
8 این نکهت گیسوی تو یا بوی بهار است این چنین خم موی تو یا نافه ی چین است
9 این مهبط نور است که در وادی طور است یا انجمن شاه که در گلشن فین است